من آواز سروده های خویش را در شب گریسته ام
ودر ماتم دانشجویی که راهش
را به بیراهه رفت
وسرزمینی که در بن بست ایمان ناامن خویش بر باد می رفت
من آغاز گریستنم را در چادرهای آنان
که در زیر
برف و سرمای زمستان میلرزاند
ومن در آوایی که نجوا نمیشد هرگز هرگز نجوا نشد
در این شب و در تاریکی این تاریک
از فراز تاریخ با چشمهایی بسته و گرفته و خسته
در مه آلود راهی بی پایان تورا
تورا صدا میزنم
آی ...........