آن جاودان
در این عمر گریزنده که گویی جز خیالی نیست
تو آن جاودان را در جهان خود پدید آور
که هر چیزی فراموش است و آن دم را زوالی نیست
در آن آنی که از خود بگذری وز تنگ خود خواهی
برآیی در فراخ روشن فردای انسانی
در آن آنی که دل برهانده از وسواس شیطانی
روانت شعله ای گردد فرو سوزد پلیدی را
بدرّد موج دود آلود شّک و ناامیدی را
*********
به سیر سالها باید تدارک دید آن آن را
چه صیقل ها که باید داد از رنج و طلب جان را
براه خویش پای افشرد و ایمان داشت پیمان را
تمام هستی انسان گروگان چنان آنی است
که بهر آزمون ارزش ما طُرفه میدانی است
در این میدان اگر پیروز گردی گویمت گُردی
اگر بشکستی آنجا زودتر از مرگ خود مُردی !